نظرات مشتریان، از جمله رتبه بندی ستاره محصول، به مشتریان کمک می کند تا درباره محصول بیشتر بیاموزند و تصمیم بگیرند که آیا این محصول برای آنها مناسب است یا خیر.
برای محاسبه رتبه بندی کلی ستاره و درصد تفکیک بر اساس ستاره، از میانگین ساده استفاده نمی کنیم. درعوض، سیستم ما مواردی را در نظر میگیرد، مانند اینکه بررسی اخیر چقدر است و آیا بازبین مورد را در آمازون خریداری کرده است. همچنین بررسی ها را برای تأیید قابلیت اعتماد تجزیه و تحلیل می کند.
مشکلی در فیلتر کردن نظرات در حال حاضر وجود داشت. لطفاً بعداً دوباره امتحان کنید.
از آلمان
از کشورهای دیگر
من تقریباً خواندن نسخه Kindle را تمام کردهام و اگرچه میخواستم حتی قبل از خواندن این کتاب با ۵ ستاره رای مثبت بدهم، برای من نثر نوشتاری اورلوف با کیفیت مسحورکنندهای مانند ارائههای حضوری او در یوتیوب مواجه نمیشود. بنا به دلایلی، بخشهایی از این کار را بههمراهی و مکانیکی یافتم، تقریباً انگار برای تهیه پرکننده تلاش میکردم، و از اینکه دیشب در اواسط فصل به راحتی خوابم برد، شگفتزده شدم.
من مطالعات موردی مجزای او را مبنای قانعکنندهای برای ارائه اعتبار برای ادعاهای او در مورد برتری کلی ترتیبات اجتماعی آنارشیک ندیدم. با کمی مشکل می توان بسیاری از تضادهای تاریخی را یافت. همچنین، به نظر میرسید که فرمولهای ریاضیاتی که او ارائه میکند بیشتر شبیه سازههای فلسفی باشد تا علم کاربردی جدی.
نمی توان نویسنده را متهم به تحقیر زبان شکسپیر، آستن، دویل و همینگوی کرد:
"حتی خفیفترین حالت نارساخوانی را میتوان با املای انگلیسی تشدید کرد. این یک نوع صحبت کودک است، برای آواز خواندن بسیار مناسب است. انگلیسی در نهایت، یک زبان کوچک ساده است که اتفاقاً یک فرهنگ لغت بزرگ دارد. دو دلیل که این زبان را پیدا کرد. در مقایسه با تمامی رقبای بینالمللیاش، مانند زبان فرانسه در سراسر جهان، سادگی دستوری، واجشناختی و صرفی فوقالعاده آن است. شده است. مهمتر از آن، مانع بسیار بزرگی برای کسب سواد ابتدایی است. به خاطر سپردن جداگانه املا و صدا برای هزاران کلمه رایج، بهایی است که همه ما باید برای استفاده از یک فسیل زنده به عنوان وسیله ارتباطی بپردازیم. نتیجه این است که نرخ بی سوادی عملکردی در کشورهای انگلیسی زبان چندین برابر سایر کشورهای توسعه یافته است.
اگرچه اورلوف به طور جدی در ادعای "مبارز" خود تردید دارد، در حالی که اذعان می کند که انگلیسی قطعاً فاقد ناهنجاری دستوری سنگین روسی است، اما از این نکته غافل می شود که همه زبان ها به یک اندازه پیچیده هستند، فقط به روش های مختلف، و همه منحصر به فرد هستند. خوب نیست که بپرسیم چرا یک زبان اینگونه است: این گونه است، زیرا چنین است، و افرادی که آن را به عنوان زبان مادری خود صحبت می کنند، می خواهند که به همین شکل باقی بماند.
به طرز عجیبی، او نارساییهای انگلیسی را با چینی مقایسه میکند، زبانی با دستور زبان بسیار سادهتر حتی از انگلیسی که با یک سیستم نوشتاری همراه است که برای یادگیری به خاطر سپردن نیاز دارد تا یادآوری املای انگلیسی را به یک تمرین جزئی تبدیل کند.(من بیش از 10 سال در چین زندگی کردم و با بسیاری از افرادی مواجه شدم که به زبان ماندارین، کانتونی و دیگر لهجه های چینی تسلط داشتند، اما هرگز کسی را ندیدم که در نوشتن تسلط داشته باشد):
بلندپروازانهترین پروژه برای ساختن یک زبان ملی و حتی فراملی، سیستم نوشتاری چینی است که تا حد زیادی صدا را از فرم نوشتاری جدا میکند و به آن جهانی بودن قابل توجهی میدهد. همچنین به آن ماندگاری طولانی میدهد؛ صداهای هر زبانی در طول زمان تغییر میکند. اما حروف چینی تا حد زیادی تغییر ناپذیر باقی میمانند. شاید زمان آن رسیده است که یک سیستم نوشتاری انگلیسی جدید بر اساس خوشنویسی چینی ابداع کنیم که دقیقاً یک نماد برای نشان دادن هر واج متمایزکننده واژگانی داشته باشد.
اگر طبق توصیه اورلوف عمل کنیم، پس پیشنهاد میکنم که او اولین کسی باشد که راه را با یادگیری خودش به ما نشان میدهد.(در مورد سیستم نوشتاری چینی، دنگ شیائو پینگ زمانی آن را "بزرگترین فاجعه تاریخ جهان" نامید)
در کتاب خود ، اورلوف به فواید ناشی از تکامل داروینی اشاره می کند ، اما به نظر می رسد این ادعای فرضی را از طریق نادیده گرفتن این که بسیاری یا حتی بیشتر تحولات در فعالیت های انسانی در قرن های گذشته اخیر ، که او تا حد زیادی محکوم می کند ، تضعیف می کند. نسبت به بسیاری به عنوان نتیجه این روند بسیار منتسب می شود. به نظر می رسد که در طول کتاب ، نویسنده ترجیح ارتجاعی برای بازگشت به گذشته کاملاً قرون وسطایی نسبت به هر چیزی که شبیه عصر مدرن باشد ، ترویج می کند. با این حال به همان روشی که گاوآهن آهن با فواید زیادی نسبت به برنز بهبود یافته است ، و همانطور که تراکتور مکانیکی بر روی گاوآهن کشیده شده انجام داد ، بسیاری از پیشرفت های حاصل از دستاوردهای علوم ، پزشکی ، مهندسی ، صنعت ، صنعت ،فناوری ، امور مالی ، دولت و تجارت طی 300 سال گذشته نیز سودمند بوده است.. بسیاری از این دستاوردها.
من کاملاً با دلایلی که اورلوف برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ذکر می کند ، کاملاً مخالفم. اتحاد جماهیر شوروی به دلیل تحمیل اجباری به جامعه ایدئولوژی که به طرز چشمگیری از همگام سازی ، ارتباط و عادی بودن با ماهیت وضعیت انسان خارج شد ، فرو ریخت. در حقیقت ، کمونیسم در همه جا فروپاشیده است. هرگز در تاریخ بشر تلاش نکرده است تا سازمان اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی چنان کاملاً بدبختانه یا خیلی سریع ، همانطور که کمونیسم انجام داد ، کاملاً ناکام باشد. چین کمونیستی در آستانه خاص فروپاشی کامل نیز قرار داشت ، و کمونیسم حتی در آنجا دیدنی و جذاب تر نیز شکست خورد ، اما به دلیل درس های به دست آمده از مشاهده تجربیات اتحاد جماهیر شوروی ، رهبری وحشت زده و ناامید چینی توانست سرنوشت خوبی را تقلب کندبا خاموش کردن سریع واگن گوشت خوک خود به هیولایی جهش یافته کمونیسم در همه چیز ، و سپس التماس بانک های سرمایه گذاری آمریکا برای سازماندهی مجدد اقتصاد خود در امتداد خطوط کاملاً متفاوت.
تمام آنچه گفته شد، موافقم که فروپاشی احتمالاً اجتناب ناپذیر و احتمالاً قریب الوقوع است. دست خط روی دیوار است، اما نه لزوماً به دلایلی که اورلوف بیان می کند. اول از همه بحث بدهی را در نظر بگیرید. بدهی ای که ایالات متحده صادر می کند واقعاً بدهی به معنای متعارف نیست. چینی ها، اوپک و روسیه در میان بسیاری دیگر، با میل خود این بدهی را جمع می کنند، حتی در حالی که می دانند عملاً بی ارزش است. در مورد چینی ها، خرید بدهی ایالات متحده بیشتر شبیه خراج است. به هر حال، دولت ایالات متحده به شرکتهای مستقر در آمریکا (بعضیها میگویند تشویق کرده است) اجازه داده است که بیش از 17 تریلیون دلار سرمایهگذاری به چین در 20 سال گذشته منتقل کنند و آمریکا بازاری را برای صادرات آنها فراهم میکند و بخش زیادی از فناوری مورد نیاز برایتوسعه بیشتر چیندر مورد اوپک، مسئله بقا است. ایالات متحده تا اوایل دهه 1990 از بسیاری از اوپک در برابر اهداف توسعهیافته امپراتوری قدرتمند شوروی محافظت میکرد، و ایالات متحده امروز از صادرکنندگان نفت عمدتاً سنی اسلامی از جمهوری اسلامی ایران بسیار قویتر و عمدتاً شیعه حمایت میکند.(برای هر کسی که با شکاف شیعه و سنی در اسلام آشنا نیست، آنها بیشتر از اینکه از اسرائیل نفرت داشته باشند از یکدیگر متنفرند و در هر فرصتی اقدام به کشتن یکدیگر می کنند) در نهایت، روسیه اوراق قرضه آمریکا را می خرد تا از سلامت مشتریان خود اطمینان حاصل کند. به آنها دستور دهید با ارزش ترین تولیدات اقتصادی خود - استخراج نفت و سایر منابع طبیعی - را خریداری کنند که اگر مشتریان مرده بودند دیگر فروش نمی رفت.
سپس، برخی از جنبه های ماهیت و روانشناسی پول توسط پدیده دگرگونی جهانی شدن تغییر کرده است. تا حدودی، پول امروز کاملاً تخیلی است، یک ارزش انتزاعی در پایگاه داده های رایانه ای و به دنبال آن چه کسی اهمیت می دهد چند صفر. میلیاردها به تریلیونها تبدیل میشوند، که به زودی به چهار میلیارد و سپس کوینتیلیونها تبدیل میشوند، و هیچ اتفاقی نمیافتد، زیرا منطقی کردن همه صفرها به معنای این است که بگوییم مزخرفات خیالی به معنای چیزی است، و اصرار بر اینکه واقعاً منطقی است، تضمین میکندمرگ خودخواسته هر کسی که تلاش کرد.
بحران مالی سیستم را کاهش نمی دهد ، افراد کنترل می دانند که اگر بخش عمده ای از آن سقوط کند ، آنها با آن سقوط می کنند. انقلاب در یک کشور بزرگ اتفاق نخواهد افتاد. مردم به دلیل تهویه مصرف گرایی و گلوتونی مستهجن ، به گوسفند عاری از تکانه های نجیب یا محکومیت های ایدئولوژیک تبدیل شده اند. آنها همچنین احساس می کنند که چشم انداز به چالش کشیدن ساختار قدرت موجود بیهوده است و به هر حال آنچه که آنها انجام می دهند با سیستم گره خورده است.
این جنگ را ترک می کند. ملل جهان امروز بیش از گذشته برای گسترش و آمادگی نظامی هزینه می کنند و اصل جنگ سرد دیوانه دیگر بر تفکر اجتماعی یا استراتژیک حاکم نیست. آمریکایی ها احساس می کنند که سپر نظامی و موشکی آنها می تواند آنها را از هر چیزی محافظت کند ، چینی ها اهمیتی نمی دهند ، و روس ها مایل به غرق شدن یک هواپیمای هواپیمای آمریکایی یا دو نفر با آفتاب سوختگی خود از انتقام از معرفی ایالات متحده از استینگرها به افغانستان هستند. به این امر ، وضعیت فعلی آگاهی بشر به شدت از اضطراب ، ترس ، افسردگی و نگرانی از وضعیت ناخوشایند فعلی تقریباً همه چیز کم می شود ، به طوری که مردم دیگر به ارزش زندگی اهمیت نمی دهند. امروزه دولت های جهان به عنوان نتیجه ای از درگیری عمیق آنها در بی اخلاقی و فساد ، از نظر غیر منطقی ترس دارند و پارانویای عمیقی دارند که با روانپزشکی از چیزی که در آنجا انتظار دارد در انتظار دستیابی به آنها باشد. در شرایطی مانند این می توانیم انتظار داشته باشیم که دولت تقریباً همیشه در هنگام تهدید داخلی انجام دهد: همه چیز را بر روی یک دشمن خارجی سرزنش کنید. تهدید واقعی و قریب الوقوع جنگ جهانی تنها چیزی است که می تواند همه چیز را قفل کند ، که باعث می شود ساعت جلوی چرخش را بگیرد و جهان را به هرج و مرج ، فروپاشی کامل و جنون فرو برد.
فروپاشی مانند غم و اندوه با یک واقعیت جدید مطابقت دارد. در طول تاریخ ، جوامع تغییر واقعیت داشته اند و ناتوانی آنها در کنار آمدن با این واقعیت جدید منجر به فروپاشی وسایل مبادله آنها شده است. این فروپاشی منجر به عدم توانایی در به دست آوردن کالاها و خدمات شده است. این امر منجر به ناتوانی در حكومت شده است كه در نهایت منجر به فروپاشی اجتماعی و فرهنگی می شود. پنج مرحله از فروپاشی آقای اورلوف به چگونگی برخورد مردم اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1970 می پردازد. این کتاب همچنین بینش ، برخی سرگرم کننده و برخی ترسناک را برای کسانی که مورد توجه ما قرار می گیرند ، ارائه می دهد ، در مورد تنظیمات سبک زندگی مورد نیاز جامعه صنعتی جهانی مدرن ما مراحل مختلف فروپاشی را پشت سر می گذارد. واقعیت جدید ما کاهش منابع و انرژی است. بی ثباتی مالی که در سال 2008 تجربه شده است نشان می دهد که اگر نتوانیم راهی پیدا کنیم که با این فروپاشی مالی واقعیت کنار بیاییم در آینده ما است. بیشتر افراد احساس می کنند که ترکیبی از رفتار وال استریت ضعیف و سیستمی مبتنی بر ربا ، مقادیر زیادی بدهی جهان و انتزاع در قالب مشتقات باعث بی ثباتی شده است ، این درست تا حدی است اما انرژی گران قیمت کاتالیز بود. به دلیل سرمایه گذاری بزرگ ما در یک روش انرژی فشرده انرژی ، ما تصمیم گرفتیم که این واقعیت را به حاشیه برساند. برخی از کشورهای صنعتی هنگام مواجهه با فروپاشی مالی ، بی ثباتی/ فروپاشی تجارت و دولت ، کاری را که آقای اورلوف گفت ایسلند هنگام مواجهه با فروپاشی مالی انجام داد ، انجام می دهد. برای غرب این ممکن است خیلی آسان نباشد ، ما در تبدیل توهمات سطحی ، سبک شده و بیش از حد رقص به واقعیت بسیار موفق بوده ایم. واقعیتی که وجود آن مبتنی بر پیگیری پول و چیزهایی است که می تواند بخرد. انرژی فراوان اجازه داده است تا خانواده گسترده در سراسر کشور گسترش یابد. خرد بزرگان ما یک مفهوم مرده است ، ما جوانان را با دانش برابر می کنیم. جامعه از سازمانی تشکیل شده است که اطمینان می دهد همه درختان یکسان را برای حفظ ارزش املاک می کنند. مهارتهایی که ما برای برتری در آن انتخاب می کنیم ، مهارت های بازی ، پیام کوتاه و رسانه های اجتماعی است. ما معتقدیم مصرف بیش از حد برای حفظ اقتصاد در حال رشد سالم الزامی است. دنیای صنعتی در معرض خطر مشابهی است که من در چند سال پیش در آن قرار داشتم. دو سال پیش من به سندرم متابولیک مبتلا شدم ، چاق بودم ، فشار خون بالا ، فشار خون بالا داشتم و من قبل از دیابتی بودم (A1C در 6). من سه گزینه داشتم ، گزینه شماره 1 چوب با دانشکده فکری اصلی.
برای درمان بیماری های مربوط به سندرم ، از 8 داروی مختلف استفاده کنید. برای درمان بیماری های مربوط به سندرم ، 6 متخصص مختلف را ببینید. با رژیم غذایی کم چربی خود ادامه دهید ، من 2 ٪ شیر نوشیدم ، ماست کم چربی خوردم و وعده های انتخابی سالم را خوردم. به خوردن دانه های من ادامه دهید. من جو دوسر ، رنده ، غلات سبوس و نان گندم کامل خوردم. با برنامه تمرینی خود ادامه دهید ، من حداقل نیم ساعت در روز قدم زدم و دوچرخه خود را سوار کردم تا در تابستان کار کنم. برای من این گزینه ای نبود ، هزینه های مراقبت های بهداشتی از طریق سقف بود ، من همیشه خسته بودم ، همیشه میان وعده می کردم و هر سال با یک بیماری جدید مربوط به سندرم کمی بیشتر وزن می کردم. گزینه شماره 2 رادیکال تر بود ، جراحی کاهش وزن داشته باشید. این امر نیاز به بخشی از سیستم گوارشی من را دور می زند یا حذف می شود. بیشتر افراد با عمل جراحی حداقل 100 پوند از دست دادند و دیگر با دیابت مشکلی نداشتند. من این گزینه را نیز در نظر نگرفتم ، نیاز به مصرف مکمل های زیادی داشت و بیشتر افراد بعد از 2 سال وزن خود را دوباره بدست آوردند. گزینه 3 موردی که من گرفتم شامل یافتن علت اصلی سندرم بود و دیدم آیا این چیزی است که می توانم تصحیح کنم. اولین چیزی که من آموختم این بود که چربی به اصطلاح بد پسر یک ماده مغذی حیاتی بود ، لازم است که بدن من به روشی که طراحی شده بود عمل کند. چربی هایی که باعث بدبختی شده بودند ، چربی های مصنوعی ساخته شده توسط انسان بودند. من همچنین آموخته ام که رژیم غذایی 75 ٪ کربوهیدرات ، نشاسته و شکر توانایی های متابولیزه من را از تعادل خارج کرده است. کربوهیدرات ها و نشاسته ها به راحتی به شکر تبدیل می شدند که هر بار که می خوردم سنبله های زیادی از قند در جریان خون من وجود داشت. ماهیت ضخیم قند باعث فشار خون و فشار خون بالا شد. ماهیت چسبنده قند در حال پوشش شریان های من بود که منجر به مشکلات قلبی و عروقی می شد. سنبله های بزرگ قند باعث شد لوزالمعده ، عضلات و سلول های من بیش از حد حساس باشد. لوزالمعده من مقادیر زیادی انسولین را منتشر می کرد. غذاهایی که من می خوردم به جای انرژی به چربی تبدیل می شد. به همین دلیل من وزن می کردم و چرا همیشه خسته بودم. سلول ها و عضلات من نمی توانند انرژی را به درستی متابولیزه کنند که منجر به دیابت شد. من رژیم غذایی خود را تغییر دادم ، گندم ، شکر و کربوهیدرات های ساده را از رژیم غذایی خود حذف کردم. من همچنین مقدار نشاسته ای را که خوردم محدود کردم. من از وزن 340 پوند به 230 پوند رفته ام. من این وزن را به مدت یک سال حفظ کرده ام ، A1C من 5. 1 است ، فشار خون من 120/70 است و انرژی زیادی دارم. حالا من فقط یک دارو مصرف می کنم و یک متخصص را می بینم.
من هنوز هم مشکلات سلامتی دارم اما اکنون غذاهایی می خورم که بدن من می داند چگونه به انرژی تبدیل شود. هرکدام از ما که در این جامعه صنعتی زندگی می کنیم گزینه های مشابهی داریم. ما می توانیم باور داشته باشیم که در دنیایی 7 میلیارد که 95 ٪ از مردم در تلاشند به یک سبک زندگی قابل مقایسه با 5 ٪ برسند ، در حالی که 5 ٪ از 20 ٪ از منابع و انرژی ما استفاده می کند. ما می توانیم کاری را مانند انبارها انجام دهیم. چیزهایی که فکر می کنیم در یک دنیای فروپاشی پس از فروپاشی و UN-Couple از جامعه به آن نیاز خواهیم داشت. گزینه ای که من تنها گزینه پایدار را در نظر می گیرم ، شروع به دنبال دلایل ریشه است. طرح واقعی خود را تعیین کنید. من این سوراخ خرگوش را پایین آورده ام و وقتی لایه های توهم را حذف می کنم ، تعادل و آرامش پیدا می کنم. من می دانم که من بخشی از آن هستم که همیشه بوده و همیشه خواهد بود. من خودم را در این رقص شگفت انگیز با جهان می یابم ، تمام کاری که می کنم این است که رها کنم و آن را رهبری کنم. زندگی من کامل نیست ، هر روز موقعیت هایی وجود دارد که عزم من را آزمایش می کند. من با موقعیت ها مقابله می کنم و به بهترین شکل ممکن با آنها برخورد می کنم و وقتی متوجه می شوم این نیز بخشی از رقص است ، در این روند کمی خردمندتر می شوم. با ناپدید شدن توهم ، خودم را به منبع نزدیک تر می دانم ، عشق ابدی بی قید و شرط خالص. ما در یک جامعه پیچیده زندگی می کنیم. این جامعه برای عملکرد صحیح به منابع و انرژی زیادی نیاز دارد. این منابع غیر قابل تجدید هستند و به همین دلیل از بین می روند. این واقعیت است ؛شما می توانید آن را انکار کنید ، از آن عصبانی شوید ، در مورد آن افسرده شوید یا با یک خدای به امید اینکه اگر فقط به اندازه کافی سخت اعتقاد داشته باشید ، با یک خدای معامله کنید. من فقط امیدوارم که ما به مرحله ای نرسیم که مردم قبل از اینکه بپذیریم که سبک زندگی ما از بین رفته است ، ظرفیت مهربانی ، محبت و دلسوزی خود را از دست می دهد.
قبل از خواندن این کتاب ، من از بررسی ها بسیار گیج شدم - برخی از افراد آن را دوست داشتند و بسیاری از مردم از آن متنفر بودند. سپس فهمیدم که که این کتاب کتابهای دیگری نوشت که بسیاری از افراد نیز از آن متنفر بودند. اما چند بررسی خاطرنشان كرد كه این كتاب دارای امتیازات بسیار بالایی و همچنین نقاط بسیار كم است ، اما اگر كسی بتواند لحظات حماقت بی پروا را تحمل كند ، ده ها بینش واقعاً عالی باعث می شود كه این كتاب به نظر برسد ، خوب ، به پایان رسید. همه ارزشمند
در خواندن چند فصل اول هیچ ایده ای نداشتم که همه شکایات در مورد چیست. ببینید، چند فصل اول واقعاً باید کل کتاب باشد. در مورد جنبه های مالی و تجاری سقوط تمدن جهانی بود. نویسنده چند کتاب خوب خوانده بود و به آنها ارجاع داده بود. چه تعداد از بینشهای شگفتانگیز او متعلق به او بود، و چه تعداد از آنها را از مطالعه دقیق به دست آورد، خوب، آیا واقعاً مهم است؟اما ارائه در چند فصل مهم اول عالی بود. چند کتاب وجود داشت که او به آنها اشاره نکرد (شاید به این دلیل که آنها فقط پس از انجام تحقیقات او منتشر شدند)، که مناسب با موضوع و کتابهای بسیار خوب هستند: "شکوفایی بدون رشد" اثر تیم جکسون. و "چراغ هایی در تونل" نوشته مارتین فورد. اگرچه هر دو کتاب از فصل آخر رنج می برند که راه حل های احمقانه غیرممکنی را برای همه مشکلات پیشنهاد می کند، اما اگر کتاب خود را به اندازه کافی با دقت بخوانند، مطمئناً باید بدانند که بیهوده خواهد بود (اما شاید ناشر اصرار داشت که کتاب ها دارای پایان های "خوشحال" هستند.... مانند رمان های عاشقانه تخیلی ... برای فروش بیشتر کتاب).
جایی که نویسنده از هم می پاشد در جنبه های دولتی و اجتماعی است. معلوم می شود که نویسنده یک آنارشیست قسم خورده است، و همه چیزهایی که او معتقد است باید در نوعی قالب آنارشیستی ریخته شود، و در مورد کل باقیمانده همه چیز در جهان، تمام تاریخ، و همه دستاوردهای انسانی - خوب، نویسندهنمی توان کمکی کرد جز اینکه به زاویه آنارشیستی در مورد همه آن موضوعات چنگ بزنیم... ایجاد ارتباطات در جایی که به طور جدی وجود ندارد. بعدها را خواندم و معلوم شد که نویسنده فقط این تجارت فروپاشی را "برداشته" و به دلیل منافع عمومی آن را دنبال کرده است، اما حدس میزنم وقتی نوبت به طرح همه مزخرفات آنارشیستی حیوان خانگی مورد علاقهاش میرسید، نتوانست جلوی خودش را بگیرد. روی موضوعی که کاملاً بی ربط بود.
این کتاب غالباً بسیار مبهم بود و من خیلی وقت وسوسه می شدم که آن را از پنجره بیرون بیاورم ، به جز این که می توانستم با این کار کیندل خود را از دست بدهم (اما مردم آمازون واقعاً آن را جایگزین می کردند ... به خدا سوگند می خورد). موارد بی شماری وجود دارد که سایت های نویسنده موقعیت ها و شرایطی را برای حمایت از آنارشیسم خود قرار می دهند ، اما با نگاهی دقیقاً به آنچه او گفت ، به نظر می رسد کاملاً واضح است که واقعیت ها ، واقعیت های او ، تمایل دارند که در جهت کاملاً مخالف قرار بگیرند. نویسنده نوعی شیدایی آنارشیستی دارد. واضح است که باید به نوعی وضعیت متأسفانه روانشناختی باشد. سایر قسمت های کتاب کاملاً شفاف هستند ، اما سپس آنارشیست را ظاهر می کنند و صفحات برای مدتی دچار ناراحتی می شوند.
اوه ، و سپس کتاب نقص جدی دیگری دارد. این کتابی در مورد فروپاشی است ، اما هرگز به این نتیجه نمی رسد که واقعاً یک فروپاشی جهانی به نظر برسد. نویسنده تمایل دارد دلالت کند که اگر کسی در یک خانواده بزرگ حامی باشد ، خیلی بد نخواهد بود. نویسنده حتی از دیدگاه هابیان انتقاد می کند ، می دانید که "زندگی بدون تمدن انفرادی ، فقیر ، تند و زننده ، وحشیانه و کوتاه است". نویسنده چه دلالت داشت. این زندگی انفرادی ، فقیر ، تند و زننده ، وحشیانه و کوتاه نخواهد بود ... که با ارتباطات خانوادگی مناسب می توانستید آن را روی برخی از جزایر یونانی زیبا بنشینید ، اسکاتلندی 50 ساله و خواندن جین آستین را بخوانید. خوب ، آیا این هر یک از ما را توصیف می کند؟
درک من از آن این است که جمعیت 7 میلیارد نفر جهان کاملاً روز به روز به اقتصاد جهانی عملکردی وابسته هستند. حمل و نقل وجود دارد. میلیون ها نفر در مناطق شهری زندگی می کنند که تنها غذای موجود در آنجا فقط در قفسه های فروشگاه وجود دارد (نه گندم زیاد در ترک های پیاده رو رشد نمی کند). و می دانید که خود غذا از مزارع خانوادگی ناشی نمی شود بلکه از جمع های عظیم شرکت ها - در میانه غربی آمریکا می توان مایل را در انتها رانندگی کرد بدون اینکه ببیند پایان آنچه به نظر می رسد اقیانوس وسیع ذرت است. و هر ساله زمین باید با مواد شیمیایی و مواد معدنی دوباره لقاح شود-احتمالاً در هر هکتار. تنها در باقی مانده ، خاک به طور مؤثر مرده خواهد بود ، یا حداقل در شرایطی که برای تغذیه میلیاردها نفر لازم نیست. همچنین ، گوشت از گاوهای گرد در محدوده ، یا از کودتای مرغ عمه سالی نمی آید ... گوشت اقتصاد جهانی از بسیاری از تغذیه های صنعتی ناشی می شود. حال اگر اقتصاد فروپاشید ، همه این مواد غذایی به سادگی از بین می روند.
اکنون، تمدنهای دیگر سقوط کردهاند و در دورهی تاریخ ثبت شده به خوبی فروپاشیده بودند. ما می دانیم وقتی زیرساخت های اقتصادی فرو می ریزد چه اتفاقی می افتد. جمعیت به سطحی باز میگردد که بدون زیرساخت وجود داشته باشد، اما تنها پس از کاهش جمعیت بسیار کمتر از آن. ببینید، شوک وجود دارد، و شوک جمعیت بیشتری را نسبت به آنچه واقعاً باید از بین میبرد. می بینید، در حالی که هنوز چیزی باقی مانده است، شورش ها و انقلاب های بیهوده وجود دارد - به سوریه نگاه کنید. اما وقتی فروپاشی کامل میشود، خوب، اگر تاریخ را باور کنیم، گروههای راهزن برای سرگرمی به دنبال کشتن هستند. کشتار برای آدمخواریسپس همه بیماری وجود دارد، و آن هم پس از کشته شدن همه پزشکان و پرستاران، زیرا، خوب، آنها اهداف نرم و آسانی بودند.
اما این تاریخ است. وضعیت خود ما بدتر خواهد بود، اینطور نیست؟ببینید این زیرساخت چقدر بزرگتر از هر زیرساخت قبلی در تاریخ است. به این فکر کنید که چه ترفندی است که 7 میلیارد انسان را در سیاره ای تغذیه کنند که تا چند صد سال پیش می توانست تنها حدود 100 میلیون نفر را تغذیه کند. همه آن افراد «اضافی» ناگزیر خواهند مرد. سپس همه سلاح ها در دستان خصوصی هستند. تا زمانی که مهمات تمام آجیلها تمام شود و مجبور به اختراع مجدد لودرها و پودر اسلحه شوند، قتل عام به خوبی «نسبتهای آمریکایی» خواهد بود.